تراوشات ذهنی

این روزها

شنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۱۴ ب.ظ

امروز روز پرفروغی بود

بازی پرهیجانی از لیگ جزیره

آهنگ دلربایی از گروهی اجنبی

نهار لذیذی با گرمای دستان مادر

هوای دونفره ای با سپیدارهای طلایی

و خدایی که شاید در این نزدیکی ها نباشد

و نفسی معیوب

و طاعتی قلیل

و عقلی مغلوب

و هوائی غالب

و...

یعنی خدا با لذت بردنم مشکل دارد؟

شاید ذائقه ام عوض شده؟شاید تریاک را به امید تریاق میخورم؟

روزها چه پرفروغ می گذرند و همچون شعله کبریتی اثری در ذهنمان می گذارند و می روند.بعد از گذر چند سال شاید دیگر اثری از این شعله کبریت نماند اصلا انگار نه انگار که بوده

حتی وقتی کسی هم به یادمان می آوردش پاسخمان این است:کی من؟کجا؟

ولی اگر چه اثر این شعله کوچک در ذهن ما می رود و به زور به یادش می آوریم اما نزد خدا محفوظ است و با جزیات هم محفوظ است.

حال اگر آن شعله های پر فروغ کوچک شده مطابق با نظرش باشد که فَبِها اما اگرهم نه کَفَها.

خدایا چه روزها که پرفروغ گذشت و در منظر تو شعله کبریتی بود و چه روزهای که کم فروغ گذشت و در منظر تو فروزان بود،خدایا پرفروغیمان را که با هوس و غرور عجین شده بود ببخش و کم فروغیمان را که با غفلت به چشم نمی آمد نیز هم.

در هر دو صورتش تو غائب بودی،

هر لحظه ام را که غائب بودی ببخش،

با اینکه سخت است ولی لذت بدون تو را نمی خواهم

اگرهم گاهی خواستم

از خواسته هایم پشیمانم.

  • احمدرضا عابدین پور

نظرات  (۴)

قشنگ می نویسی
پاسخ:
سبز باشید
البته مرگ بر فتنه گر
موفق باشید
کامنت همینجوری
پاسخ:
خو ی چی بگو حالا
خیلی خوب وصمیمی بود
یه بزرگی میگفت هر کسی رو هرچقدر دوسش داشته باشیم خواسته هاشم همون اندازه واسمون مهم و عزیزه
هر کیو دوست داشته باشیم دوست داشتنی هاشوهم دوست داریم
پس چرا چسبیدیم به غیرخداها 
شاید سید راست میگفت
خدایا با اینکه میدونم دروغ میگم ولی دوست دارم
پاسخ:
ممنون
آره آسید راست می گفت
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی