تراوشات ذهنی

۷ مطلب با موضوع «سیاه مشق» ثبت شده است

سلام خدا،ما آدما

خیلی وقتا خیلی خوبیم خیلی وقتام خیلی بدیم

خیلی وقتا از زمانه ی خودمون جلوتریم خیلی وقتاهم انسان اولیه ایم

خیلی وقتا همدیگر رو مسخره میکنیم خیلی وقتاهم از تمسخر ناراحت میشیم

خیلی وقتا برای ارزشامون خون میدیم خیلی وقتاهم برای ضدارزش جون میدیم

خیلی وقتا داغداره خونتیم خیلی وقتاهم خون دلتیم

خیلی وقتا از دشمنات بیزاریم خیلی وقتاهم با دشمنات همراهیم

ولی بدون

خیلی وقتا خیلی وقتا و باز هم خیلی وقتا

دلتنگ یه نگاهتیم...


  • احمدرضا عابدین پور

آه و فقط آه،سالهاست که کارم شده آه کشیدن از ته سینه و ناله زدن وحیف گفتن.در باغ شهادت باز است و من در پی اش همچون شتری که خواب پنبه را میبیند نه عملی دارم و نه حرکتی می کنم فقط آه می کشم.

علی جان بی تو زندگی برایم سخت تر شد

آه از فقدانت آه از مظلومیتت و

و

درود بر غیرتت که ایستادی روبروی گنده لات هوس بازی که چشم به دامن ناموسمان داشت

سوختم وقتی گفتی تمام دردهایم فدای یک خنده ی آقا

آه و هزاران آه



شب نیمه شعبان سال 90 که این حادثه برایش رخ داد
28امین بیمارستان راهش دادند
وای بر آن کسان
وای

  • احمدرضا عابدین پور

دیشب الطاف الهی بر سر ما نازل شد و صوفی ستارخان نصیبمان گردید،پس از خوردن شامی مختصر!برای هضم غذا به پیاده روی در ستارخان پرداختیم.از جلوی kfc رد شدیم،زنی وزین خارج شد و چشم پاک ما برای لحظه ای ناپاک شد.شوهر او به گونه ای به من می نگریست که انگار زنی محجبه دارد و بانویش نگوییم از مقربین ولی حداقل از ابرار که دیگر هست.من فکر می کنم با این تفاسیر اسمش(العبد عایشه خاتون)باشد!

آیا غیر منطقی می گویم؟

هان برادر خر غیرتی این زن شما چرا با لباس حیواناتی همچون چیتا آمده؟

جواب مشخص است دیگر

  • احمدرضا عابدین پور

ای خدا بنگر که دستم خالی است/مهر پیشانی من بد حالی است

و افرط بی سوء حالی

آخ،کاشکی ای نوجوونا نبودن یه تیپ خودمون بودیم مسجد ارگ،ببخشید جوونای پاک ببخشید

هر طرف رفتم گناهی کرده ام/عمر را صرف تباهی کرده ام

حال خود دانی و این روی سیاه/بنده ی گم کرده راه و بی پناه

هستی من چشم پر آبم بود/ابروی من ز اربابم بود

حســـــــــــــــــــین حســـــــــــــــین حســــــــــین حســـــین

حق ارباب من آن خونیین کفن/آن تن افتاده ی بی غسل و کفن

از گناهانم رهایی ده مرا/یک دل کرب وبلایی ده مرا

کربلا کربلا ما داریم می آییم

تو رو خدا بزار منم دلم خوش باشه خیال کنم می خوام کربلا برم

کربلا کربلا ما داریم می آییم

این دل تنگم غصه ها دارد/گویا میل کربلا دارد

وا... اگر هزار خط شعر بخونی این طور بهت مزه نمیده

بی کفن فتاده میان قتله گه

چرا امشب این شعرو خوندی...

  • احمدرضا عابدین پور
مگر خسته در دایره ی لغاتت ناموجود است

خسته ام خسته ایم خسته اند

صرف می کنند تمام جماعت،خستگی را در روزمرگی شان و اینها برایت مفهوم دارد

کاری کن،پیرو خدایت را مایوس نکن باید تفاوتی باشد میان من و آلبرکامو

خسته ام از زنان ساپورت پوش ومردان منورالفکر،که نور فکرشان و برق ساپورتشان فقط برای غرب نور بالا میزند که ما کم آوردیم و تو پیروز شدی قلاده ای بیاور سگت هستیم

سینه میزنم تا سینه ام بشه کبود

ما کم نمی آوریم،ولو به زبان،ولو به ریا،ولو به شعار

ولی تو

دستمان را خوانده ای و می دانی که پوچیم

فقط ظاهرمان زیباست

و از درون شنیع و زننده ایم

تو سیصد وسیزده یار می خواهی و ما ارتش بیست میلیونی هستیم

یا ما دروغ می گوییم یا...

غریبیم وتنها و از سر زجر صدایت می کنیم ولی دهانمان بوی پیاز می دهد

و تو از پیاز ریا و شعار که در نهادمان کاشته شده بیزاری

بیا بیـــــــــــــــــا

بویمان را تحمل کن

ما دیگر پیاز نمی خوریم

به ما اعتماد کن

الهی لاتکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا

  • احمدرضا عابدین پور

-وای نگاش کن تو رو خدا،باز اومدش

-چیه مگه؟

-بابا،داداش سانازه

-خب؟

  • احمدرضا عابدین پور
از کجا تشریحت کنم،به تو چه بگویم،نامت را با کدام صفت عیان کنم،تو را مجاهد بنامم با خطبه های راسخت چه کنم تو را خطیب بنامم عدالتت را چه کنم تو را عادل بنامم چگونه از دریای علمت بگذرم به تو عالم بگویم با مظلومیتت چه کنم به تو اول مظلوم بگویم شجاعتت را چه کنم،آه چه کنم...
تو مظلومی،شجاعی،عابدی،زاهدی،مجاهدی و مهاجری و در هر یک از این صفات تو اعلایی و اوّلی،تو صدر تمامی رنکینگ هایی،عقل ناقص تو را کامل نامید آری تو کاملی و در تمامی ابعاد حاضری،به حق که تو انسان کامل اسلامی  و  مرد مردان ابعادی
ای مرد ابعاد روح بی بعدم را ببین و واسطه ای شو تا همچون تو ابعاد گیرد و منبسط شود.
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند/به آسمان رود و کار آفتاب کند
  • احمدرضا عابدین پور